۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

زنگوله‌ي پاي تابوت

 
پدر     پس اين كوفتي با چي روشن مي‌شه؟
پسر    با اون دكمه قرمزه... بالاي كنترل.
پدر     صبر كن ببينم... آها... صبر كن عينكمو بزنم... پس اين عينك كوفتي من كو؟
پسر    روي چشمته!
پدر     اِ... آره، روي چشممه! صبركن ببينم... گفتي اين كوفتي با چي روشن مي‌شه؟
پسر    با اون دكمه قرمزه... بالاي كنترل.
پدر     صبر كن ببينم... آها... صبر كن عينكمو... آها... روي چشممه! گفتي دكمه گندهه؟ صبر كن ببينم... آها، ايناهاش! صبر كن ببينم... اِ... روشن شد! هه هه هه!
پسر    گوساله!
پدر     ها؟!
پسر    گوساله‌ست...
پدر     ...
پسر    اونجا، تلويزيون!
پدر     آها... آره... نه بابا... اين چيزه... چي بود... كوفتيه... صبر كن ببينم... آره... چيزه... شتره! آره بابا، شتره!
پسر    گوساله‌ي شتره!
پدر     شتره، گوساله نيست! اين كوفتي شتره، گوساله نيست!
پسر    بچه‌ي شتره... به بچه‌ي شتر هم گوساله مي‌گن...
پدر     اينارو تو اون مدرسه‌ي كوفتي يادتون مي‌دن؟!
پسر    نه، تو اينترنت خوندم.
پدر     هَمَش اسم اين كوفتي رو مياره! پس تو كي درس مي‌خوني؟
پسر    واسه درسمه، بايد براي درس علوم از توي اينترنت تحقيق بنويسيم!
پدر     هرچي مي‌گم اسم اين كوفتي رو مياره! پس تو كي درس مي‌خوني؟
پسر    چشم، درسمم مي‌خونم!
پدر     نقاشي مي‌كشي؟
پسر    نه، رياضي حل مي‌كنم.
پدر     آره بابا جون... رياضي خوبه! رياضي بخون يه جايي استخدام شي... پس اين كوفتي چرا اخبار پخش نمي‌كنه؟
پسر    كانال يك اخبار پخش مي‌كنه.
پدر     خُب پس چرا پخش نمي‌كنه؟
پسر    اين كانال چهاره، بده من بزنم كانال يك.
پدر     صبر كن ببينم... آها... اِ... چرا خاموش شد؟
پسر    چون دكمه قرمزه‌رو زدي!
پدر     مگه خودت نگفتي اين كوفتي رو بزنم؟
پسر    اون براي روشن خاموش كردنه... دكمه‌ي عوض كردن كانال اينه...
پدر     دست نزن خرابش مي‌كني... كلي پول دادم اين كوفتي رو خريدم. اسباب بازي نيست كه... بيا... خراب شد...
پسر    اون دكمه رو بزن درست مي‌شه...
پدر     دست نزن خرابش مي‌كني... صبر كن ببينم... آها... درست شد! بازم كه اين شترِ كوفتيه!
پسر    اون دكمه كه روش نوشته يك رو بزن!
پدر     صبر كن ببينم... آها... اين كوفتيا كه همش يكه!
پسر    اون دكمه اوليه رو بزن!
پدر     صبر كن ببينم... آها... اين كوفتي كه اخبار نيست.
پسر    چرا، اخباره.
پدر     پس مجري كوفتيش كو؟
پسر    الان مياد...
پدر     اين كوفتيا چيه نشون مي‌ده؟
پسر    صفحه‌ي اينترنته، داره درباره‌ي اينترنت حرف مي‌زنه.
پدر     هرچي من مي‌گم اسم اين كوفتي‌رو مياره! پس تو كي درس مي‌خوني؟
پسر    چشم، درسمم مي‌خونم!
پدر     كي درس مي‌خوني؟ تو كه همش داري نقاشي مي‌كشي!
پسر    دارم رياضي حل مي‌كنم.
پدر     خوبه، رياضي خوبه! رياضي بخون تو بانك استخدام شي! پس اين كوفتي صداش كو؟
پسر    بايد صداشو زياد كني... با اون دكمه مستطيليه.
پدر     صبر كن ببينم... آها... صبر كن عينكمو بزنم... پس اين عينك كوفتي من كو؟
پسر    روي چشمته!
پدر     اِ... آره روي چشممه... صبر كن ببينم... آها... دكمه مربعه... آها... اِ... دوباره كه اين شترِ كوفتيه!
پسر    بايد اين دكمه رو بزني...
پدر     دست نزن خرابش مي‌كني... اسباب بازي نيست كه... برو اون‌ور ببينم... همش پيِ بازي كردنه... پس تو كي درس مي‌خوني؟
پسر    دارم درس مي‌خونم...
پدر     كي درس مي خوني؟ تو كه همش اينجا وايسادي با اين كوفتي بازي كني... اصلاً خاموشش مي‌كنم... صبر كن ببينم... اين كوفتي با چي خاموش مي‌شه؟
پسر    با اون دكمه قرمزه، دكمه قرمزه، دكمه قرمزه، دكمه قرمزه، دكمه قرمزه!
 مهدي شفيعي زرگر

۸ نظر:

رویا گفت...

طنز دوست داشتنی مهدی... خیلی دوستش داشتم.

ناشناس گفت...

خیلی خوب بود مهدی

رضا دیلمی گفت...

مهدی عزیز
چشمه ی قلم ات هماره جوشان باد.
درود بر تو

Unknown گفت...

وای از دست این پدرهای کوفتی

میلاد فریدونی گفت...

وای از دست این پدرهای کوفتی...

سارا شریف گفت...

آخ جون بازم مهدی و علی دارن مینویسن.خوشحااااااالیم شدیدا

احسان گفت...

اين بچه‌هه انگار چك ميخواد! چه وضع حرف زدن با بزرگتره؟

کامیار شکیبایی گفت...

این نوشته کوفتی چیزه خیلی کوفتی داشت
- طنز
ها آره... آخه این چیز کوفتی من آلان یه جای دیگه اس واسه اون نتونستم درست بگم
- هوش و حواس
اهان ...همون...بس که این چیز من هی داره آبش میاد...باس یه چیزی کوفت کنم
- دماغ...باس قرص بخوری
ها آره همون...ببینم تو راه چیزت بازه..مثل اینکه یه کوفتی داره چیز میشه
- ( صدای ضربه دمپایی بر دهان) غلط کردی مرتیکه عوضی...امشب روز اول عادتمه...آره راه بینیم بازه...هیچ چیزی هم رو گاز نیست که بسوزه...واسه اینکه اصلا امشب شام نذاشتم...هیم!